علاقه مند کردن کودکان به علم
پدر و مادرها معمولاً از من سؤال میکنند که چه توصیهای میتونم بهشون بکنم تا بچه هاشون به علم و دانش علاقهمند به شن، من فقط یک توصیه بیشتر ندارم، از سر راهشان برید کنار.
بچهها کنجکاو به دنیا میآیند، همین و تمام! برای من مهم نیست وضعیت مالی شما چیه، برای من مهم نیست اهل کجا هستین، کدوم شهر یا کشور.
اگر بچه هستی، درباره محیط اطرافت کنجکاو هستی. زیر سنگها رو نگاه میکنی، برگ درختارو تکان میدی، گلبرگ گلها رو میکنی، داخل اشیاء رو نگاه میکنی!
کارهایی میکنی که نظم زندگی بزرگترها رو به هم می زنه. حالا بزرگترها چیکار میکنند؟ می گن که گلبرگ گلها رو نکن، پول دادم برای گلها. با تخممرغها بازی نکن، میشکنند. نکن … همش نهی میکنند.
سال اول زندگیشان یادشان می دیم حرف بزنن و راه برن، اما بقیه زندگیشان بهشون می گیم خفه به شن و بشینن سر جاشون! پس از سر راهشان برید کنار!
یه چیزهایی کنار دستشان بزارید که کمکشان کنه اکتشاف کند، چرا یه دوربین دوچشمی براشون نمیگیرید؟ فقط کافیه همینجوری یه گوشهای بگذاریدش، بعد خودتان میبینید که خود بچهها یه روز برمی دارنش. بعد ببینید که باهاش چیکار میکنند، باهاش شروع میکنند به دید زدن اطراف. هر کاری باهاش میکنند.
مثلاً من خودم، وقتی ۱۱ سالم بود، یه دوربین دوچشمی داشتم و با اون به ماه نگاه میکردم. ماه نهتنها بزرگتر شد، بلکه بهتر هم شد. کوهها و درهها و حفرهها و سایهها، ماه به رام یکهو زنده شد. با یه دوربین ساده، یه آدم دیگه ای شدم. فقط با یه دوربین سادهای که باهاش اون بالاهارو دیدم (توضیح: این شخص بزرگترین ستارهشناس آمریکاست). برای بچههای توی شهر نیویورک خیلی سخته، چون به سمت بالا که نگاه میکنند فقط ساختمانها و آسمانخراش هارو می بینن، البته اولین فکری که به ذهنت می رسه آینه که خانه مردم رو دید بزنی! اما بعد از یه مدتی میری سراغ چیزای اصلی.
اون دوربین بود که من رو به جهان هستی متصل کرد که شاید همین تأثیر رو روی یه بچه دیگر هم داشته باشه.