اصطلاحات دارویی پزشکی سنتی ۲
تفسیر و توضیح نام ها
آکال : به معنی خورنده عضو . هر دارویی که سبب تحلیل زیاد عضو گردد .
استنشاق : به بینی کشیدن دارویی که مایع باشد .
اصل : ریشه . اعم از ریشه درخت و گیاه .
اعضان : به معنی شاخه ها است .
اکتحال : به چشم کشیدن چیزی . مانند : سرمه
اکلیل : تاج و ابر سیاه را گویند . در ادویه به معنی چتری بودن شکوفه و میوه گیاهان است . اکله و اکالیل جمع آن .
انکباب : عضو را در بخار دارو ها گرفتن .
اودیه : جمع وادی و به معنی کنار رودخانه ها است .
باقور : جمع بقر به معنی گاو ها است .
باکوره : نخستین میوه ای که برسد .
بتر : بریدن .
بخور : هر دارویی که دود آن را استعمال کنید .
بربور : بلغور .
بزاق : آن دهان .
بزر : آنچه از میوه گیاهان در نیام و در قشر باشد . مثل خشخاش .
بشع : به معنی بد مزه است . هر چه را طعم مرکب از تلخی و کسی باشد ، به این اسم خوانند .
بصاق : آب دهان .
بصیص : نورانی و درخشنده .
بطایح : مرداب ها .
بعر : به فتح اول ، سرگین .
بکر : شتر جوان و بکسر اول دوشیزه .
بنک : گره ای که در ساقه درختان به وجود می آید .
پادزهر : تریاق است و گویند هر چیز طبیعی که رفع سم کند .
تریاق : تریاک ، و دارویی که حفظ قوه و صحت مزاج و روح به اندازه ای کند که ضرر سم رفع گردد و گویند مخصوص صناعی است و این که افیون را تریاک می نامند . به جهت حفظ قوه است که در این خاصیت با تریاک مشترک است .
تصعید : هرچیزی که به وسیله آتش اجزای او را صعود فرمایند و لطیف او را اخذ کنند .
تصفیق : مخلوط کردن آب با شراب .
تعلیق : آویختن چیزی به گردن و یا سایر اعضا .
تفه : به معنی بی مزه است و مراد از او طعمی است که لذیذ باشد و نه ناخوشایند و تاثیر او رطوبت و لینت و سست کردن بسیار و تولید بلغم است .
تکرج : پیور . آن تغییر مزه یا بوی ادویه یا غذا است .
تکلیس : به معنی ساروج کردن و سیراب نمودن و بهره برداشتن آمده و مراد از او آماده ساختن بعضی از ادویه است به جهت نفوذ و سرعت تاثیر و دفع کردن ثفل و کثافت آن خواه به احراق باشد یا به عمل دیگر .
ثقیل : به معنی سنگین است بر طبع و دیر فعل بوده ، سریع النزول نباشد .
ثمره : بار سنتی ها است مثل خوشه و میوه و امثال آن .
ثمنش : لغت یونانی است و مراد از او هر چه از نباتات مابین درخت و گیاه باشد .
جاذب : به معنی کشنده است به طرف خود ، و فعل او تحریک فضلات است به سبب حرارت از مکان آن به جانب خود . مثل : ثافیسا و آنچه شدیدالجذب باشد پیکان و خار را از عمق بدن می کشد . مثل : گوشت حلزون .
جالی : به معنی پاک کننده است و عمل آن رفع کردن رطوبت لزجه از سطح عضو است ؛ مانند : انزروت و هر جالی ملین طبع است اگرچه بی قوه مسهله باشد .
جامد : به معنی بسته شده است که در شان او سپیلان باشد و بالفعل سایل نباشد . مثل موم .
جبر کسر : بستن عضو شکسته .
جربش : گندم نیم کوفته ، که بلغور نامند .
جرله : به راه مهمله زمین سنگلاخ .
جفاف : خشکی .
جمه : به فتح اول و ثانی آب گرد آمده و جمع شده و جز و چیزی .
حاد : به معنی تند است و آن مرکب از تلخی و سوزانندگی است و فعل او مثل فعل اجزاء او است .
حامض : به معنی ترش است و فعل او تلطیف و تفتیح و تنقیه مجاری و تبرید و تجفیف و تسکین صفرا و اطفا تندی خون و تولید بادها و مضر اعصاب و هر چه زبان را اندک به گزد و با قلیل جلا و عذوبت و تقطیع باشد ، حامض نامند .
حب : آنچه در میوه دیده می شود و بی غلاف ؛ مثل گندم و جو .
حریف : به معنی گزنده است که اجزاء آن در زبان فرو رفته و بسیار به گزد و تفریق اجزاء او نماید و فعل آن تحلیل و تنقیه و احراق و تلطیف است به جهت شدت حرارت .
حشیش : گیاه خشک شبیه به خشک شده و گویند مخصوص گیاهی است که بر روی زمین پهن نبوده با ساقه باشد و به حد ثمش نرسد .
حکاکه : آنچه از ساییده شدن دو چیز پیدا شود .
حلاق : سترنده .
.
منبع : مریض خونه