بازدید این صفحه: 1054
اصطلاحات دارویی پزشکی سنتی 3-خائر-صخره-شدق-شطب-سحیق-سهل-رمص-دسم-سباخ-حلو- حلیب- حمول-خائر- خرو- خلع- خلعلع- دابق- دسم- دلوک- دهنی-دواء سمی- دواء غذایی

اصطلاحات دارویی پزشکی سنتی ۳

اصطلاحات دارویی پزشکی سنتی ۳

تفسیر و توضیح نام ها

حلو : هر چه از زبان را منبسط سازد و اندک حرارت در او احداث کند و لذیذ باشد ، شیرین نامند و فعل آن نضج و تلیین و جلا است و کثیرالغذاء و محبوب قوت ها و تشنگی آور باشد .
حلیب : شیره تخم ها و غیر آن شیره تازه دوشیده است .
حمل : بار نباتات اعم از ثمر و مثابه ثمر است .
حمول : اعم از فیتیله و فرزجه است .
خاتم : به معنی تمام کننده و عبارت از چیزی است که به سبب تخفیف در سطح جراحت تفریقی نگذاشته پوست بروپاند .
خائر : آنچه اجزاء خلط را به هم می آورد .
خرو : مدفوع پرندگان .
خفیف : به معنی سبک و آنچه بر طبع احتمال آن آسان بوده و سریع النزول باشد .
خلع : بیرون رفتن سر استخوان است از مکان خود .
خلعلع : اسم صبغ است .
خمل : به معنی پرز است و در ادویه هر چه شبیه پرز بر سطح او ظاهر باشد مثل آنچه بر روی به می باشد .
دابق : آنچه به جهت لزوجت کثیفه بدست چسبید مثل دیق .
دسم : هر چه زبان را نرم و اجزاء او را منبسط نماید بی احداث حرارت ، چرب . فعل او ترکیب و تلیین و ارخاء بی احداث حرارت . چرب . فعل او ترطیب و ارخاء بی احداث سخونه است .

اصطلاحات دارویی پزشکی سنتی 3

اصطلاحات دارویی پزشکی سنتی ۳

دلوک : به معنی مالیدن است و مراد از او آنچه از سنونات که با انگشت بر دندان بمالند .
دواء سمی : آنکه به کیفیت تاثیر او موافق مزاج بوده و بالخاصیه کشنده باشد مثل : افیون .
دواء غذایی : آنکه تاثیر به کیفیت او زیاده بر تاثیر کمیته او باشد .
دواء مطلق : آنکه تاثیر به کیفیت کند و جزو بدن نشود .
دهنی : آنچه در جوهر او چربی موجود باشد و باعث سرعت اشتعال او گردد مثل مغز ها و تخم ها .
ذرور : آنچه سائیده و بی مایع بر عضو بپاشند .
ذفر : بد بوی .
ذوالخاصیت : آنکه تاثیر به صورت نوعیه کند ، اعم از آنکه زهر باشد یا پاد زهر .
رادع : دارویی که مواد مانع از ریختن به عضو شده و اعضاء را از ورود آن محافظت نماید . ردع مقابل جذب است .
رجیع : فضله هضم اول انسان .
رخض : به فتح اول و ثانی به ناز پرورده و در ادویه هر چه نازک و زود شکن باشد .
ردی الکیموس : آنچه از او اخلاط غیر معتدل القوام و الکیفیت متکون شود .
رزین : آرامیده و مرد بردبار و در ادویه آنچه در متانت و خوش جوهی تمام باشد .
رسوب : ته نشین مایعات و آنچه در مایعات اندازند و بر روی آن نایستد را سب نامند .
رض : گوفتن ، رخو نرم و سست .
رمص : رطوبت غلیظی که در اطراف پلک چشم باشد .
روث : سر گین حیوانات .
زعوقه : طعم بسیار گریح و مرکب از تلخی و شوری است .
زغب : اول مویی که در حیوانات بر آید و اسم کیمخت است که ساغری باشد و در ادویه انچه بر سطح او چیزی شبیه به موی تازه باشد مزغب نامند .
زهر : شکوفه .
ساحل : کنار دریا .
سایل : انچه اجزاء او در جهت ها حرکت کند اعم از آن که اتصال اجزاء او منقطع شود یا نشود . مثل : آب و روغن ها .
سباخ : شوره زار .
سبطه : بی کرده .
سحیق : آنچه بسیار نرم سائیده باشند .
سم : زهر . به سبب ضدیه کیفیت و خاصیت مزاج را فاسد سازد . مانند : بیش .
سنون : آنچه به دندان بپاشند و بمالند و مقوی جوهر او باشد .

اصطلاحات دارویی پزشکی سنتی 3

اصطلاحات دارویی پزشکی سنتی ۳

سهلک : بد بو شدن گوشت و بوی عرق که از بدن آید .
سهل : زمین نرم .
شامخ : کوه بلند
شجر : نباتی که با ساق چوبی باشد و کامل او آنکه با اجزاء ششگانه گیاهی باشد و آن : میوه و برگ و لیف و صمغ و تخم و پوست و ریشه و عصاره و دانه است . مثل درخت خرما .
شدخ عضل : به معنی از هم باز شدن است .
شدخ : به فتح اول و سکون ثانی سر شکستن و فراخی سفیدی بر روی است .
شدق : به فتح اول و سکون ثانی گشادی گوشه دهان .
شر : به فتح اول و ثانی دریدن پلک پایینی چشم .

اصطلاحات دارویی پزشکی سنتی 3

اصطلاحات دارویی پزشکی سنتی ۳

شرف :به ضم اول و فتح ثانی کنکره های کوشک و در ادویه آنچه در اطراف زواید برآمدگی داشته باشد مشرف نامند .
شطب : به ضم اول و ثانی از کتاب قانون الادب ، جوهر شمشیر و به فتح اول و سکون ثانی از قاموس اللغه جدا گردیدن و دور شدن و پوست باز کردن و در ادویه آنچه به این صفات باشد مشطب گویند .
شمه : انچه بو کنند .
صالح الکیموس : آنچه از او خونی متولد گردد که به همه جهت اعتدال داشته باشد . سایر اخلاط مخلوط به او قدر طبیعی باشد و خلط بد از او به هم نرسد .
صخره : زمین سنگستان

.

منبع : مریض خونه ( اصطلاحات دارویی پزشکی سنتی ۳)

فروش طرح گلدوزی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *