پیگیری ماجرای سوختگی مادر دوقلوها پس از زایمان
ماجرا از آنجا شروع میشود که مادری باردار به نام زهرا سادات حسینی به دلیل ،دو قلو باردار بودن در بیمارستان چمران تهران برای عمل سزارین بستری میشود پزشکان در حین زایمان متوجه بی حس نشدن مادر میشوند و از ماسک بیهوشی برای این مادر استفاده میکنند .
اینجا بود که داستان تلخ زهرا سادات آغاز میشود ….
شرح ماجرا از زبان مادر دوقلو ها در اینستاگرام منتسب به نام زهرا سادات حسینی :
شرح ماجرای فاجعه بیمارستان چمران:
در روز ۲۷ دیماه در حالی که دوقلو باردار بودم به بیمارستان چمران تهران برای چکاپ مراجعه کردم که دکتر شیفت گفت باید برای عمل سزارین بستری بشید و من بر خلاف میل باطنی و بخاطر اینکه دکتر خیلی اصرار داشت وضعیتت اورژانسیه و چون احتمال داشت یکی از بچه ها نارس باشه و این بیمارستان تجهیزات لازم رو برای نگهداری اون داشت با گریه قبول کردم که بستری بشم. وقتی بستری شدم من رو با آمپولی از کمر بی حس کردن که سزارین بشم. وقتی دکتر تیغ رو برای برش گذاشت دیدم اصلا بدن من بی حس نشده و شروع کردم به فریاد زدن که ماسک بی هوشی رو برام گذاشتن و بیهوش شدم و دیگه چیزی نفهمیدم. بعدها به من گفتند چون تو اون اتاق دو تا اکسیژن مرکزی بیشتر وجود نداشت و هر دوتا نوزاد موقع تولد به اکسیژن نیاز داشتند، مسیرهای تنفسی رو به اونها وصل کردند و برای من کپسول اکسیژن استفاده کردند. غافل از اینکه این کپسول رنگش سفید شده ولی محتویاتش گاز دی اکسید کربنه و در مسیر دستگاه با ماده موجود برای تجمع بازدم ترکیب شده و ترکیب داغی ایجاد کرده بود. حدود ۱۵ دقیقه این گاز رو تنفس کردم، تازه فهمیدند که ماسک داغ شده و صورتم عمیق سوخته و همینطور ریه و گلو و دهان و بینی و …وقتی هم که ماسک رو برداشتند، ایست قلبی کردم و تو کما رفتم. با حدود سه درصد هوشیاری من رو به مراقبت های ویژه سوختگی همون بیمارستان بردند و بعد از دو سه روز تازه به هوش اومدم.
ادامه ماجرای فاجعه بیمارستان چمران از زبان مادر دو قلوها در اینستاگرام :
بعد از بازگشت به بخش مراقبتهای ویژه تازه بلای بالاتر از سوختگی را فهمیدیم. گفتند احتمالا در اثر عوارض جا زدن لوله تراکستومی و پر و خالی کردن مداوم کاف هوای اطراف آن و التهاب بافت نای و مری در اثر سوختگی، فیستول ایجاد شده. دقیقتر یعنی اینکه در مرز میان نای و مریام، سوراخ بزرگی ایجاد شده بود که حتی نمیتوانستم آب دهانم را قورت بدهم. مدام سرفه میکردم. تا حدی که کبود میشدم و نفسم میرفت و خون و خلط از گلویم به بیرون میپاشید. تا آن زمان نه تنفس درستی داشتم، نه تکلم و نه تغذیه و نه خواب. دیگر این وضع برای خانوادهام غیر قابل تحمل بود. آنها تا آن زمان به خاطر سلامتی من و عدم احتمال قصور بیمارستان در امر درمان نه موضوع را رسانهای کرده و نه شکایتی کرده بودند. ولی همان روز با چندین جا تماس گرفته شد و موضوع تا وزارت بهداشت و نیروهای مسلح اطلاع رسانی شد. بعد از آن لحن بیمارستان تغییر کرد و شخصی از محل بالاتر از بیمارستان، مسئول درمانم شد. با مسئولیت خودش با چندین دکتر تماس گرفت و قرار بر این شد در روز بیست و شش بهمن ماه با مسئولیت و هزینه بیمارستان چمران، به بیمارستان کسری منتقل شوم و تحت نظر دکتر عباسی دزفولی قرار گیرم که فوق تخصص توراکس (ریه فوقانی) و مسئول بخش پیوند ریه بیمارستان مسیح دانشوری بود. میگفتند اگر یک نفر باشد که بتواند فیستول را درمان کند، همین دکتر است. در همان روز با اینکه دکتر عباسی فکر میکرد من هنوز در کما هستم و میگفت آوردنش به اینجا فایدهای ندارد، با اصرار خانواده و تلاش آن فرد مسئول با آمبولانس ویژه به بیمارستان کسری رفتم….
لوله فلزی در گلو و لوله پلاستیکی متصل به معده شد تا از این طریق مایع جات به بدنم برسه.
اما پس از یادآوری این ماجرای تلخ باید گفت که هنوز خاطیان این حادثه تلخ مشخص نشده اند ، زیرا شرکت پر کننده کپسول و بیمارستان هیچ یک این رخداد را بر عهده نمیگیرند و این ماجرا هنوز با گذشت ۵ ماه در حال پیگیری از سوی خانواده ی این مادر میباشد.
تا جایی که خانواده وی برای رساندن حرفشان به گوش مردم و مسئولین از فضای مجازی استفاده کرده و تمامی حوادث پیرامون این رخداد تلخ را در فضای مجازی با مردم به اشتراک میگذارند تا شاید مسئولی عالی رتبه ، درد این مادر را بشنود و حال وی را درک کند و فریادرس این مادر و خانواده اش شود.
سایت مریض خونه با تلاش فراوان برای حمایت از جامعه ی پزشکی و ارائه ی خدمات به مردم کشور در نهایت احترام و پشتیبانی از پزشکان مجرب این مرز و بوم ،رخداد این حادثه ی تلخ را محکوم کرده و خواستار پیگیری ماجرا برای مطالبه حقوق مادی و به خصوص حقوق معنوی این مادر می باشد